پنج‌شنبه, 21 نوامبر, 2024

زمینه تئوریک نمایشنامه تراژدیک «آخرین سلطان توٚرکمن» – (قسمت اوّل)

Uzyn Hasan Akgoyunly

مصالح مورد نیاز جهت تنظیم بستر تئوریک نمایشنامه “تراژدی یعقوب سلطان”

تورنتو – پژوهشگر تاریخ و ادبیّات: د. خ. اونق: جمع آوری مواد این نمایشنامه، با تکیه بر اطلاعات عمومی انجام گرفته و اعداد داده شده در متن به صرف مرجع منابع اینترنتی از نت ورک با تلخیص و حقیقت نگاری اطلاعات با تکیه بر منابع محقّقین طراز اوّل دنیا از جانب طراح پروژه، نویسنده این سطور داده شده است.

دودمان آق قویونلی ها: اوزین حسن /۱۴۷۸ – ۱۴۵۳/ • سلطان خلیل /۱۴۷۸/ • سلطان یعقوب /۱۴۹۰ – ۱۴۷۸/ • سلطان بایسنقر /۱۴۹۲ – ۱۴۹۰/ • سلطان رستم /۱۴۹۷ – ۱۴۹۲ • سلطان احمد /۱۴۹۷/

اوزین حسن – اوزین حسن آق ‌قویونلی /۱۴۲۳– ۱۴۷۸/ یکی از مقتدرترین سلاطین سلسله تورکمن های آق قویونلی بود که به ایران، عراق و شرق آناتولی بیست و پنج سال حکومت کرد. وی پدر بزرگ شاه اسماعیل اول از طرف مادری بود.

نقل قول تورکمنی: /”یگن اوجی یاغی دئر، ینه ده بولسا غاوی دئر! / ترجمه: “مرکز بلایا خواهرزاده است، بازهم او نزد ما محبوب است!/” پی آمد این “محبوب بودن” را در حادثه سلطان یعقوب می بینیم!

یکی از نقل قول هائی است که در بین تورکمنان تا به امروز باقی مانده و رواج داشته، همین مَثَل بوده است. به نظر می رسد، این نقل قول ها بر بستر چنین وقایعی بوجود آمده باشد که در اینجا شیخ اسماعیل پسر شیخ حیدر که خواهرزاده فرزندان اوزین حسن محسوب می شود، در نهایت بر علیه دائی هایش یعنی حکومت آق قویونلی ها قیام می کند. وی پسر دختر سلطان اوزین حسن یعنی “حلیمه بیگم /عالمشاه بیگم یا مارتا/” همسر شیخ حیدر است که در واقع نوه دختری سلطان محسوب می شود. چنانکه مقتدرترین حکومت سنی تورکمن، دولت باشکوه آق قویونلی ها، به دست وی که میراث دار سلسله طریقه مرشدی که از شیخ صفی الدّین تا شیخ جنید و به این سوی تا شیخ حیدر، طی “اصول تقیه” به ارث برده شده است، در قیام یاغی ظاهر می شوند، و به دست آن ها دولت جلال و جبروت توٚرکمن سرنگون می گردد! وی با قصی القلبی تمام اوّلین حکومت شیعه را در سراسر ایران حاکم می گرداند و در این راه جنایات، کشت و کشتارهای وسیعی در سراسر ایران توٚرکمنی راه می اندازد.

دستیابی به قدرت: پس از قارایوٚلوٚک عثمان هیچ‌ کدام از فرزندان به شجاعت و شهامت پدرشان نبودند و چنین می ‌نماید که خاندان حاکمه آق ‌قویونلی به مدت یک دهه گرفتار آشفتگی و نابسامانی ناشی از منازعات و دسیسه‌های بی وقفه فرقه های بدعتگذار مذهبی و سیاست های تجاوزگرایانه اروپائیان می شوند.[1] اما وقتی جهانگیر فرزند علی‌ بیک فرزند قارا یوٚلوٚیک عثمان به قدرت رسید، شرایط بر وفق مراد آق قویونلی ها پخته تر می شود.

Soltan Uzyn Hasan Turkmen
سلطان حسن بیک آق قویونلی بایاندری، مقتدرترین پادشاه ایران تورکمنی

در زمان حکومت او زمین هایی که به دست قاراقویونلی ها افتاده بود، کمابیش بازپس گرفته می شود. وی در منازعات خانوادگی با دو عمویش قاسم بیک که از سوی ممالیک مصر حمایت می‌شد و شیخ حسن که تحت حمایت قاراقویونلی ها بود، وارد جنگ می شود. از این زمان بود که اوزین حسن علیه شیخ حسن گسیل می شود و این نبرد با شکست شیخ حسن و مرگ وی به پیروزی دست می یابد.[1] اما در تابستان ۱۴۵۳/م. هنگامی که جهانگیر در اردوی تابستانی خود در آلاداغ به سر می‌برد، اوزین حسن مخفیانه دیاربکر و کمی بعد ماردین را تسخیر می نماید. سپس از عهده جهانگیر که با حمایت سلطان جهانشاه قاراقویونلی درصدد بازپس گیری قدرتش بود، برآید. این مناقشات چند سالی بین دو برادر ادامه داشت و حتی با دخالت مادرشان، “سارا خاتون”، به مصالحه نیانجامید.[2] سرانجام جهانگیر به ‌رغم تلاش‌های سخت نتوانست موقعیت خویش را برگرداند و تا پایان عمرش تا سال ۸۷۴/ق. – ۱۴۶۹/م. در ماردین به سر برد.[3]

احیای آق قویونلی ها:

اوزین حسن برخلاف رسم دیگر رهبران آق قویونلی با ملکه تئودورا /دسپینا بیگم/، دختر آلکسی IV /ژان چهارم/، آخرین امپراتوری روم شرقی در ترابوزان ازدواج می کند. همچنین اوزین حسن خواهرش، خدیجه بیگم را نیز در حباله نکاح شیخ جنید در می آورد که این شیخ قبلاً به عنوان یاغی از محدوده دولت قاراقویونلی ها بیرون رانده شده بود. شیخ به عنوان سرکرده طریقت صفوی به اردبیل باز گردانده می شود که از آن به بعد اردبیل به عنوان مرکز مریدان طریقه صفویه تبدیل و مفهوم خاصی می یابد.

بعدها اوزین حسن، دخترش حلیمه /عالمشاه بیگم یا مارتا/ را به عقد خواهر زاده‌اش، شیخ حیدر در می آورد که حاصل این ازدواج “سلطان علی”، “ابراهیم میرزا” و “اسماعیل میرزا” می گردد که بعدها فرزند اخیر با سر به نیست کردن دائی خود “سلطان یعقوب آق قویونلی” نخستین پادشاه شیعه صفوی ایران را با قصی القلبی تمام تشکیل می دهد.

پس از فراغت از کشمکش های خانوادگی، که ذکرش رفت که در بین سالهای ۸۶۱–۸۵۸/ق. – ۱۴۵۷- ۱۴۵۴/م. رخ داده است، ستاره بخت اوزین حسن رو به درخشیدن گرفت تا جائی که نفوذش بر سرزمین‌های مجاور گسترش یافت. وی دست به لشکرکشی‌های متعددی زد. از جمله شکست اعقاب ایوبیان و فتح حصن کیفا در ساحل دجله /۸۶۶/ق. – ۱۴۶۲/م./ و قویولی حصار در ساحل رود کلکیت /۸۶۳/ق. – ۱۴۵۹/م./، تسخیر قلعه شابین قاراحصار در نخستین لشکرکشی وی به گرجستان /۱۴۵۹/م./، اخراج ذوالقدرها از خالپوت /۸۶۳/ق. – ۱۴۶۵/م./ و در نهایت فتح بغداد /۸۷۲/ق. – ۱۴۶۷/م./ که حاکم وقت آن، پیرمحمد طواشی دست نشانده فرمانروایان قاراقویونلی بود.[1]

این موفقیّت ها باعث برانگیختن بدگمانی همسایگان مقتدر او یعنی عثمانیان در غرب، قاراقویونلی ها درشرق و نیز ممالیک مصر را در جنوب، شده بود. نزدیکترین همسایگان آق قویونلی ها، قاراقویونلی ها بودند که حتی پیش از قدرت گیری اوزین حسن، بین این دو رقیب دائماً برخوردهای متخاصمانه ای صورت می گرفته است. لاجرم در بهار سال ۸۷۱/ق. – ۱۴۶۷/م.، یعنی بعد از فتح بغداد، جهانشاه تصمیم گرفت تا در بین‌النهرین لشکری علیه آق قویونلی ها به جلو براند. در اين نواحی وقتی که زمستان فرا ميرسد، هوا بشدّت روبه سردی می گذارد. جنگجويان جهانشاه که با لباسهای تابستانی حضور يافته بودند، شروع به شکايت از سردی هوا می کنند. جهانشاه آن ها را بحال خود وامی گذارد و خود نيز با سيصد نفر از نظاميان و مقرّبين خويش به جستجوی اردوی رقيب ادامه ميدهد. او با دسته کوچک خود آهسته براه می افتد، تا به نزديکی محلّه ای بنام کيگی در روستای جمچال ميرسد. جهانشاه خيال داشت از طريق ترجان و ارض روم وارد پاسينلر شود و در آنجا بماند، تا زمستان را سپری کند.

اوزين حسن جهت اطلاع کامل از تعداد لشکريان جهانشاه، جاسوسانی را به سوی وی گسيل می دارد، تا در بامداد همان شب به او حمله کند. چنانکه اين شبيخون صورت گرفت. اولاد جهانشاه که از حمله ناگهانی و غافلگیرانه روحيّه خودرا باخته بودند، با تمام توانائی به جنگ پرداختند، امّا با اين تعداد اندک که اکثر جنگجويان در پشت جبهه باقيمانده بودند، نتوانستند کاری از پيش ببرند و شکست می خورند. در این جنگ جهانشاه بدست سربازی به نام اسکندر کشته می شود و دو فرزندش محمدی “ولیعهد جهانشاه” و ابویوسف اسیر شدند که ابویوسف را کور و محمدی را نیز چندی بعد می کشند. با مرگ سلطان جهانشاه امپراتوری قاراقویونلی در خاور نزدیک به پایان می رسد. چیزی نگذشت که متصرفات آنان به دست اوزین حسن افتاد و ایلات منفردی که با آنان متحد شده بودند، کم کم به آق قویونلی ها پیوستند.

اوزین حسن در بازگشت از جنگ تفلیس در سال ۸۵۵ خورشیدی برابر با ۸۸۱ قمری درگذشت. به دنبال مرگ سلطان اوزین حسن، فرزند شیخ جنید، شیخ حیدر، علی رغم از دست دادن حمایت امیران آق قویونلی و حتی مخالفت “سلطان یعقوب آق قویونلی”، فرمانروای جدید با نقشه هایش؛ ادامه دعوت پدران و سعی در “خروج دین حق” را بر عهده خود لازم می دیدند و انتقام گیری از خون پدر را محرک لشکرکشی به ولایت شیروان و دنبال کردن فکر جهاد مذهبی با طوایف چرکز شمرد.

شیخ حیدر: وی از همان هیجده و بیست سالگی که مرگ اوزون حسن او را از توقع کمک توٚرکمنان مأیوس ساخته بود، برای از سرگیری جنگ مقدس خویش به تدارک اسلحه و تنظیم سپاه پرداخت و بقعه شیخ صفی را تبدیل به نوعی زرادخانه گردانید که در آنجا مریدان فدائی و انتحاری خود را به گرد هم می آورد و خود شیخ به ساختن شمشیر و نیزه و زره دست زد.

* شکل گیری “اصول تقیه” در بین شیعیان صفوی:

طاقیه /تقیه/” در اصل کلاهی است که در بین توٚرکمن ها بطور عموم رواج داشته و تا به امروز نیز به شکل نفش و نگارهای زیبا، شکیل تر از گذشته شده است که علاوه بر مردان پا به سن پیری گذاشته دختران ما قبل ازدواج، آن را به سر می گذارند. نام آن به زبان توٚرکمنی “بؤریک” می باشد که از زمان های قدیم در بین تورکمن ها مرسوم و بعدها در دستگاه حکومتی توٚرکمنان در ایران به کلاه اونیفورماتیک سربازان توٚرکمن تبدیل می گردد. این کلاه بویژه در دوره حکام توٚرکمن های قاراقویونلی و آق قویونلی مورد استفاده رسمی ارتش آن ها قرار می گیرد و تغییرات جرئی نیز بر آن داده می شود. این بؤریک در بین توٚرکمن ها به عنوان یک کلاه معمولی و سرپوش سر انسان که وی را از گرما و سرما مصون می دارد، مفهوم دیگری نداشته است. ولیکن در بین شیعیان صفوی آن کلاه به عنوان ابزار تشکلیلات سرّی مفهومی دیگر می یابد. به این معنی که جهت مخفی نمودن “بدعت مذهبی” یا “خروج دین حقّ” به عنوان اصل دینی که زمینه شرعی آن در عقاید شیعیان از قبل رواج داشته و تا زمانی که بدعت مذهبی آن ها، از مخفیت به علنیّت خارج شوند، این کلاه را به عنوان سرپوش عقاید در قشون اوزین حسن سنّی مذهب بر سر می گذاشته اند. این مخفیّت تا علنیّت یک پروسه 200 ساله را از زمان شیخ صفی الدین که مرید شیخ زاهد گیلانی شیعه مذهب در گیلان بود تا شیخ حیدر “متقیه” طی می کند که در این پروسه “اصل تقیه” شکل می گیرد و بر آن به عنوان یکی از اصول های مذهبی شیعیان، لباس شرعی می پوشانند که در واقع اصل دروغ و ریا و جاسوسیّت در آن “شکل شرعی – مذهبی” می گیرد و آن اصل را در دیپلماسی سیاسی – مذهبی خود بهره برداری می کنند (اروپائیان نیز این اصل را به عنوان ابزار برحق دیپلماسی در سیاست های خارجی خود بکار می گرفته اند). شیعیان با استفاده از این دیپلماسی سیاسی – مذهبی موفقیت های چشمگیری را پیش می برند.

شیخ حیدر با همان جبه دراز از پیش گشاده درویشی و شبکلاه صوفیانه اش با مریدان به تمرین مهارات جنگی و استعمال اسلحه پرداخت. به علاوه لباس متحدالشکل صوفیانه ‌ای هم به رنگ کبود برای سربازان خویش طراحی می کند که از جمله شامل کلاه دوازده تَرَکی به شکل تاج و رنگ سرخ می با‌شد. دوازده تَرَک آن اشارت گونه ‌ای به تعداد امامان شیعه، صورت تاج گونه آن مظهری از سلطنت فرقه صفویه (شیعه) و رنگ سرخ آن نشانه ‌ای از نماد خونخواهی از “اهل سنت” بوده است. از این رو، پیروان وی بر خلاف سنّی ها آن کلاه عمامه مانند را مناسبت خود می دانستند. پارچه این کلاه را که از جنس سقرلاط[2] که در تک استیل های ایتالیا تهیّه می شد، بنا به سفارش شیخ حیدر از کارخانه های پارچه بافی آن کشور تازه صنعتی شده عصر رنسانس، خریداری می شده است و ایتالیائی ها از آن سود سرشاری می بردند. چون طول عمامه ایی که آنها بر سر می گداشتند، بعدها تا 12 متر می رسیده است. تمام مریدان شیخ حیدر آن را به جای طاقیه /بؤرویک/ توٚرکمنی معمول آن دوره بر سر می‌گذاشتند؛ از این رو در بین اهالی آن ها را “سرخ کلاهان”، “قزل بؤریک” یا “قزیلباش” نامیدند. …

دوران شکوفایی آق قویونلی ها

اوزین حسن با پیروزی غیرمنتظره بر سلطان جهانشاه در رأس صحنه تاریخ ایرانِ توٚرکمنی قرار می گیرد. او همچنین از جانب شرق هم‌ مرز با گورکانیان گردید. گرچه وی و پیشینیانش از متحدان تیموریان به شمار می‌رفتند، ولیکن، در این دوره این وفاداری و اتحاد با قدرت یابی اوزین حسن در صحنه تاریخ رو به ضعیف شدن می رود.

شایان ذکر است که توسعه متصرفات سلطان جهانشاه به سمت شرق در قیل و قال های پس از مرگ شاهرخ /۸۵۰/ق. – ۱۴۴۷/م./ صورت گرفته بود و حتی موقتاً هرات را نیز دربر گرفته بود؛ لذا استمداد حسنعلی، پسر دیگر جهانشاه، از ابوسعید، بهانه ‌ای شده بود برای بازپس‌ گیری مناطق متصرفه توٚرکمنان. از این حهت مسئله هرات را سریع به مصالحه می کشاند و به سمت غرب می راند. مذاکرات برای جلوگیری از پیشرفت ابوسعید نتیجه‌ای نداد. اما سرنوشت به روی اوزین حسن لبخند زده بود. ابوسعید که با سواره ‌نظام خود در جلو می‌تاخت، بدون توجه به خطوط ارتباطی اش و نیز سرمای سخت آذربایجان، پس از اینکه در دشت مغان در حاشیه شعب سفلای رود ارس محاصره شد و در ۱۴ رجب ۸۷۳/ق. – ۲۸ ژانویه ۱۴۶۹/م. شکست سختی از اوزین حسن خورد. ابوسعید اسیر شد و پس از ده روز به قتل رسید.

پس از سقوط ابوسعید، حاکمیت گورکانیان در شرق ایران، افغانستان و توٚرکمنستان تا چند دهه ادامه یافت. اما خطری که شایسته نام آنان باشد برای آق قویونلی ها به ‌وجود نمی آورد. لاجرم بعد از مرگ جهانشاه آق قویونلی ها قدرت بلا منازع ایرانِ توٚرکمنی شدند. در این ایّام است که اوزین حسن پایتخت خود را از دیاربکر به تبریز انتقال می دهد. او با انتخاب این شهر مرکزی را برمی گزیند که به طور سنتی پایتخت تورکمن های قاراقویونلی و مرکز عملیاتی ایلخانیان و بازماندگان آن ها، آل جلایری بودند.

ایجاد رابطه با دول اروپایی

تدارک ایجاد زمینه های روابط دیپلماتیک با دول توٚرکمن از جانب غرب: …. در پی شکست های پی در پی اروپائیان در جنگ های صلیبی که این جنگ های رو در رو با دول توٚرکمن هیچ پیروزیی برای اروپائیان در پی نداشت، بعداز تسخیر قسطنطنیّه از جانب سلطان محمد فاتح اروپای پا گذاشته به ترقّیات رنسانس، در پی راهی غیر از جنگ های رو در رو بودند. با رشد اروپای صنعتی که بازارهای آن از فراورده های فابریک های تازه شکل گرفته اشباء و با بحران اقتصادی روبرو می شده است، آن ها مجبور بودند راهی به سوی شرق ثروتمند پیدا کنند تا با یافتن بازارهای جدید از این بحران های اقتصادی خارج شوند. از این رو پاپ نیکلاس V پنجم در واتیکان و ایتالیای تازه شکل گرفته، از یک طرف با تحت فشار قرار دادن آخرین امپراتور ترابوزاند الکسی VII، مبنی بر اینکه با حکمرانان قدرتمند توٚرکمن قرابت خویشاوندی باز کنند و از سوی دیگرنمایندگانی در لباس های تجاران ونیزی به جانب این دول گسیل می ساختند که در پی ایجاد روابط دیپلماتیک با حکمرانان دول توٚرکمن در خاورمیانه و ایران بودند. چنانکه هر روز در بارگاهای تبریز، دیاربکر و اسلامبول به تعداد این جاسوسان که در لباس بازرگانان ونیزی آمد و شد داشتند، بیشتر از پیش می شد. چنانکه جریان عشقی سلطان جوان جهانشاه قاراقویونلی با شاهزاده ترابوزاند ملکه ژان که قبل از آن دختر بزرگتر آن ها دسپینا خاتون به ازدواج رقیب وی، امیر اوزین حسن آق قویونلی درآمده بود، از جانب القاء همین بازرگانان به جهانشاه رخ داده است. سلطان شاعر توٚرکمن جهانشاه حقیقی طی یک جریان عشقی که منجر به ازدواج با ملکه ژان /جان بیگم/ گردیده بود، سیاست مورد هدف اروپائیان بود. ….

بعد از حمله مغولان به ایران، اوّلین رابطه دیپماتیک همه جانبه، در حوزه های سیاسی، فرهنگی و بازرگانی با اروپائیان را در ایران توٚرکمنی، حکام توٚرکمن راه انداختند، خبر قدرت یابی شگفت انگیز اوزین حسن نه تنها در میان همسایگان شرقی، بلکه در بین قدرت های غربی نیز پیچید. پاپ “نیکلاس پنجم” که از زمان سقوط قسطنطنیه منافع خود را در شرق مدیترانه در خطر می ‌دید، در سال ۱۴۵۴/م. هیأتی را برای مذاکره به ایران گسیل داشت. اوزین حسن در وهله اول برای انعقاد پیمانی علیه عثمانیان اعلام آمادگی نکرد، ولیکن چندی بعد در سال ۱۴۶۰/م. گروهی از سفیران شاهان آناتولی وارد رم شدند و از آنجا به دربار سایر شاهان اروپائی رفتند که در بین آن ها ایلچی های توٚرکمنان به نمایندگی “حاجی مأمئت /حاجی محمد/” نیز حضور داشتند.

سرانجام ونیز به عنوان سخنگوی اصلی کشورهای غرب و اوزین حسن هم با موقعیت مشابهی در شرق به سال ۱۴۵۸/م. به توافق‌های مقدماتی رسیدند که منجر به پیمان سال ۱۴۶۴/م. شد و زمانی که مسئله هیئت سیاسی “کاترینو زنو” پیش آمد، این روابط بویژه قوت بیشتری می گیرد.

کاترینو زنو به بهانه خویشاوندی سببی با اوزین حسن که می گویند از طریق همسرش، دختر برادر دسپینا خاتون بود، مدت ها مشغول برآورد کردن قابلیت نظامی آق قویونلی ها در تبریز اقامت داشت. هدف تمام این مذاکرات و روابط ها، از یک طرف عملیات نظامی مشترک و یکپارچه برای از هم ‌پاشی امپراتوری عثمانی و از سوی دیگر شناسائی نیروهای شیخ حیدر که بدعتگذار در مذهب اهل سنّت بود. اروپا تلاش می کرد نیروئی بر سر کار آورد که از یک طرف مذهبی غیر سنّی داشته باشد، از طرف دیگر مخالف جدّی با سنیان عثمانی باشد.

اوزین حسن درخواست مصرانه داشت که ونیز باید او را مجهز به توپخانه و سایر تجهیزات جنگی از قبیل سلحه های گرم سازد تا بتواند بر عثمانیان که پیش از آن ها به این تجهیزات دست یافته بودند، برتری یابد. این تجهیزات طبق تصمیم مجلس سنا در ۴ فوریه ۱۴۷۳/م. برای اوزین حسن ارسال گردید.[3]

برخورد با عثمانی‌ها

خصومت اوزین حسن با عثمانیان بی ‌سابقه نبود. در واقع اوزین حسن با ازدواج خود با ملکه دسپینا پاره‌ای از پیمانی شد که حاکمان ترابوزان، گرجستان و قارامان علیه عثمانیان منقعد کرده بودند. اوزین حسن تنها یک سال پس از آن با گسیل هیأتی به باب عالی /بابالی/، از سلطان خواسته بود که از باج و خراج سالانه ترابوزان چشم پوشد. در ضمن به سلطان هدایایی را یاد آوری کرده بود که باب عالی هر سال ارسال می‌کرد و مدت پنجاه سال بود که قطع شده بود. کمی بعد اوزین حسن بر امارت نشین کوچک “قویلی حصار” حمله برد که بر راه‌های مرکزی تا شرق آناتولی و ترابوزان مسلط شد.

هنگامی که محمد دوم در سال ۸۶۵/ق. – ۱۴۶۱/م. آماده حمله به ترابوزان شد، اوزین حسن سپاهیان خویش را گسیل داشت تا بین ارزنجان و کماخ با او مواجه شوند؛ گو اینکه او پس از چندین برخورد بی ‌حاصل، دریافت که نمی ‌تواند اهداف سلطان را مهار کند و بالاجبار ناظر فتح ترابوزان به دست عثمانیان شد. از سوی دیگر اوزین حسن برای حفظ تماس مستقیم با متحدان اروپایی درصدد استیلا بر پاره‌ای از سواحل آناتولی روبروی جزیره قبرس بود. راهی که از سرزمین قارامان می‌گذشت.

هنگامی که در سال ۸۶۸/ق. – ۱۴۶۴/م .بین اسحاق و برادرش پیراحمد بر سر جانشینی پدر اختلاف بروز کرد، استمداد اسحاق از اوزین حسن فرصت مقتضی را به دست داد. همه چیز آماده شد و اسحاق به کمک توٚرکمنان تاج و تخت خود را به دست آورد. اما این وضعیت پایدار نبود و با دخالت باب عالی در بهار همان سال قونیه پایتخت قارامان‌ها، به وضع پیشین بازگشت.

پس از آن اوزین حسن درصدد دخالت و تلاقی برنیامد تا اینکه در سال ۱۴۷۲/م. نیروی مجهزی را به ظاهر علیه ذوالقدرها در ابولستان، ولی در واقع علیه قارامان ها گسیل داشت. در ماه اوت، سپاهیان توٚرکمن “توقات” را غارت کردند و از طریق سیواس به قیصریه و قارامان فشار وارد آوردند. البته هدف اصلی اوزین حسن ارتباط با متحدان غربی و در ساحل مدیترانه و تحویل گرفتن اسلحه گرم بود که از ونیز به آنجا وارد می‌شد. هنگامی که خبر ویرانی و غارت توقات به سلطان محمد دوم رسید، دریافت که موقع عمل فرا رسیده است؛ لذا اردوی شاهی را به ساحل آسیایی بسفر منتقل کرد تا بتواند در بهار بی هیچ وقفه‌ای به سمت شرق آناتولی رهسپار شود. در نخستین برخورد میان دو نیرو در ارزنجان، پیروزی ازآن سپاهیان اوزین حسن بود. اما در نبرد سرنوشت سازی که در ۱۶ ربیع‌الاول ۸۷۸/ق. – ۱۱ اوت ۱۴۷۳/م. در نزدیکی روستای باشکنت در اوتلوق ‌بلی رخ داد و هر دو سلطان حضور داشتند، عثمانیان پیروز شدند. نتیجه این کشمکش پیمان صلحی بود که به وسیله آن رود فرات مرز غربی امپراتوری توٚرکمنان گردید.[4]

آخرین کشمکشها: از وقایع مهم پس از آن شورش پسران او اوغورلو محمد در شیراز و مقصود در بغداد /۸۷۹/ق. – ۱۴۷۴/م./ و طغیان برادرش اویس در روحاً در سال /۸۸۰/ق. – ۱۴۷۵/م./ شایسته ذکر هستند که با مهارت نظامی اوزین حسن سرکوب شدند.

مرگ وی: هنگامی که اوزین حسن در اول شوال ۸۸۲/ق. – ۵ ژانویه ۱۴۷۸/م. در سن ۵۳ سالگی آخرین نفس‌هایش را کشید، پشت سر خود امپراتوری بزرگ توٚرکمنی را به جا گذاشت که بسیار وسیع تر از امپراتوری جهانشاه قاراقویونلی در یازده سال پیش بود.

اوزین حسن در جوار مهارت های نظامی، دارای توانمندی چشمگیر سیاسی بود. این توانمندی به خصوص در مقطع نهایی سلطنت او /یعنی از سال ۸۷۵/ق. – ۱۴۷۱/م. تا ۸۸۲/ق. – ۱۴۷۸/م./ بیشتر آشکار شد. “قانون نامه حسن بیگی” که نوعی قانون اساسی بود به این دوره تعلق دارد که دربر گیرنده مسائلی است پیرامون امور مالی و مالیاتی بخش‌های متفاوتی از امپراتوری توٚرکمنان که به احتمال فراوان از ایّام کهن در آنها رواج داشته و بیشتر با این هدف تنظیم و گردآوری شده که با عدم اخذ مالیات های افزوده بر مالیات موجود از اجحاف بر مردم جلوگیری کند. گویا در زمان وی کتاب های زیادی به ترکی تحریر و کتابت شده است که در بین آن ها حماسه قورقوت آتا /دَدَه قوقود/ که از ایّام اوغوزیان سینه به سینه از جانب اوزان ها نقل می شده است، به صورت کتاب درآمد، چون سرکرده تمام این طوایف در ان حماسه “بایندرخان” جد سلطان حسن آق قوینلی بود. که بعدها بخش هائی از آن در همان ایّام از جانب اروپائیان خریداری یا به سرقت برده شده است. این اثر بزرگ در حال حاضر در موزه های درسدن آلمان و واتیکان رم خوب نگهداری می شود. اوزین حسن حتی دستور داد تا قرآن را نیز به ترکی ترجمه کنند.

سلطان خلیل: پس از مرگ اوزین حسن فرزنددش میرزا خلیل دومین پادشاه از دودمان آق قویونلی بود که در سال ۱۴۷۸ بر بخش‌های بزرگی از ایران و کشورهای همسایه حکومت کرد. سلطان خلیل پیش از رسیدن به سلطنت، والی ولایت فارس بود. اقامتگاه تابستانی‌اش “موٚنگ ‌بولاق” و تخت جمشید بود. او از حامیان هنر و ادبیات در شیراز بود.

سلطان خلیل پس از پدرش اوزین حسن به سلطنت رسید؛ اما با برادرانش به ستیز برخاست. یکی از برادرانش به نام مقصود را کشته و دیگر برادرانش یعقوب و یوسف را تبعید کرد. در همین سال عمویش مراد بیگ بایندر را مغلوب کرده و سیاست مرکزگرایی را در پیش گرفت؛ اما بزرگان آق قویونلی از این سیاست ناراضی بودند.

سلطان خلیل نهایتاً در ژوئیهٔ ۱۴۷۸ در نزدیکی خوی از طرف حامیان برادر ۱۴ ساله‌اش “سلطان یعقوب” شکست خورد و بدین ترتیب، سلطنت آق قویونلی به برادر کوچکتر وی سلطان یعقوب منتقل شد.

پس از شورش شیخ حیدر و کشته شدن او، سلطان یعقوب فرزندان خردسال او را به نام سلطان علی، ابراهیم میرزا و اسماعیل میرزا هم با مادرشان عالمشاه بیگم که خواهر یعقوب بیگ بود، به امر او به قلعه استخر فارس تبعید شدند که برای مدتی طولانی در آنجا ماندند. ادامه دارد …

منابع و ادبیّات:

[1]. From Wikipedia, the free encyclopedia, (با تلخیص)

[2]. پارچه ای نفیس به رنگ سرخ یا کبود، نوعی پارچه ابریشمی زر دوزی شده که آنرا در تک استیل های ایتالیا تهیّه می کردن و شهرت بسیار داشته است.

[3]. Wikipedia, …

[4]. Wikipedia, …

[1]. Wikipedia, the free encyclopedia

[2]. Wikipedia, …

[3]. Wikipedia, …

About The Author

Doctor Historical sciences from Academy Sciences of Turkmenistan - Moscow, Painter, musician-live in Toronto - Speciality from: "ВАК РФ: 07.00.02".🎓 www.phdoctrate.blogspot.ca

Related posts