در مخاصمات غصب زمین های حاصلخیر اهالی از جانب حکومت رضاشاهی، قتل های طراحی شده ای را در بین این اهالی بوجود می آوردند که در نتیجه آن؛ “یکی از آمرین حکومت توسط آمر دیگر ی کشته می شد و آن قتل را به گردن یکی دیگر از اهالی که بی گناه و مورد غضب حکومت است، انداخته می شد!”
تورنتو – د. خ. اونق: یکی از عواملی که امروزه تورکمن ها را از پراکندگی بیش از حد محفوظ داشته، واجب بودن “دانستن هفت پشت از نیاکان خود” بوده است. بقول پژوهشگران برجسته دنیا چون بارتولد، برتلس و وامبری که در مورد تاریخ تورکمن تحقیقات گسترده ای داشتند، تورکمن ها را به لحاظ داشتن مکتوب های اتنوگرافیک و دموگرافی پربار، اصیل ترین طوایف می دانستند. چنانکه امروزه ما در تاریخ به تمامی عناوین، اونغون ها، طاغماها (طاموغاها) و عناوین نسب ها، … پی می بریم که آنها از جانب کاتبینِ تحقیق و تفحص، مکتوب مانده است.
تبارنامه یا شجره نامه /شناسنامه به مفهوم عام/: به طور خلاصه مطالعه خاستگاه خانواده و تاریخ آن است به عبارت دیگر گردآوری فهرست هایی از نسب نامه نیاکان که آنها را در نموداری با عنوان “شجره نامه” و یا سایر اشکال نوشته می شود، مرتب می کنند. کلمه “شجره نامه یا نسب نامه: /genealogy/” از دو واژه یونانی به معنای “نژاد” و یا “خانواده” و از سوی دیگر نظریه یا علم “تبارشناسی /ancestry”/ است. بنابراین مشتق شده است از ردیابی و شناسایی اصل و نسب و علم مطالعه سوابق خانوادگی. در این حالت آن برای نشان دادن خطوطی از تبار نیاکان را در بر می گیرد که بصورت یک درخت با ریشه، تنه و شاخ و برگ های آن، به شکل “نمودار /Charts and graphs/” در می آید. نمودار “شجره نامه” برای اکثر مردم در کتاب های آموزشی تاریخ، شامل اشکال، فلش، خطوط موازی، یک خط پلیسه دار که دلالت بر گذار از نسلی به نسل دیگر است، نشان داده می شود.
یک تبارنامه دربرگیرنده گروهی از انسانهاست که با یکدیگر پیوند خویشاوندی دارند. به عبارت دیگر، تبارنامه بیانگر رابطه “نسبی” یا “سببی” انسانها نسبت به یکدیگر است. نسب نامه ساده ترین وسیله برای نشان دادن روابط اعضاء خویشاوندان اعم از خویشاوندان نسبی یا سببی است می باشد که ما در این مطلب خویشاوندی نسبی را در مد نظر گرفتیم. قابل ذکر است که پژوهشگر معروف آمریکایی ویلیام آیرونز ضمن تحقیق راجع به خویشاوندی “نسبی” در مورد خویشاوندی “سببی” ترکمن ها نیز تحقیقات چشمگیری داشته است.[1]
در مورد اقوام تورکمن در طول تاریخ در قالب شجره نامه اطلاعات زیادی در موضوع مردم شناسی باقی مانده است که امروزه به یاری آن به هویت خود و نیاکان مان پی می بریم. برای مثال؛ معروف ترین آن ها “شجره نامه ابولغازی بهادرخان” و “شجره نامه رشیدالدین فضل الله” که کتاب جامع التواریخ را به دستور غازان خان به رشته تحریر درآورده بود؛ است. این علم در گذشته بویژه در حجره های دینی اهل سنت تهیّه و تدریس می شده است. …
ما در این مبحث ضمن یافتن و درج هفت پشت از نیاکان مان، تلاش نمودیم مسیر تبارنامه را تا اوغوزخان تداوم دهیم. این “شجره نامه” به استناد از دو منبع معتبر تنظیم گردیده است؛
الف). یکی، بنا به سفارش اینجانب به پسر عمویم ع. شهنازی که وی بصورت فعال پیگیر این امر شده و طی تحقیقاتش نمودار زیبایی ارائه داده است که آن مرا قادر ساخت تا آخرین نسل خانوادگی خود را مشخص و تکمیل نمایم.
ب). اما نسخه دیگر نمودار، تبارنامه ای است که آقای نازمحمد بهلکه به استناد “شجره نامه تورکمن ها” به کوشش عبدالجبار آخوند نیک نهاد، جهت تنظیم روی نسخه کامپیوتر و موبایل تهیه نموده است. که ذیلا با درج بخش هایی از تصاویر و توضیح آن به عنوان مثال، جهت گیری آن را بسوی آخرین شاخه نسب نامه که شجره اینجانب، نویسنده این سطور است، هدایت نمودیم. قابل ذکر است که اگر کسی بخواهد هویت خود و خویشان خود را تحقیق نماید، در صورت اطلاع از 5-6 نسل از نیای خود و یا از وابستگی خود به یکی از تیره های مرسوم کنونی در بین تورکمن ها مطلع باشد، وی را قادر می سازد با استفاده از این نمودار تا اوغوز خان هم هویت خود را ترسیم نماید!!. این نمودار اطلاعات ذیقیمتی در اختیار محققین قرار می دهد که درج آن در علوم اتنولوژی، دموگرافی و اتنوگرافی منبع مهمی برای پژوهشگران خواهد بود.
امیدواریم پژوهشگران برنامه نویس و پروگرامیست های تورکمن بتوانند برنامه کامل کاربردی آن را برای کامپیوترها و مبایل ها تنظیم نمایند تا پژوهشگران دیگر نیز بتوانند آن را مورد استفاده قرر دهند. همانطور که نیاکان ما توصیه کرده اند، ضمن اطلاع از هویت خود، این امر می تواند در شفاف سازی اصل و نسب هر تورکمنی یاری برساند و تأثیر به سزایی برای استحکام اطلاعات اتنیکی دارد.
بر اساس مکتوب های آمیخته با افسانه های تورکان اوغوز آمده است که؛ تورک ها و تورکمن ها از نسل “اوغوزخان” هستند. اوغوزخان فرزند قاراخان، قاراخان فرزند توٚرک، توٚرک فرزند یافث، یافث فرزند نوح نبی بوده است. در بین آن ها اوغوزخان به عنوان اولین کسی که به یکتاپرستی روی آورده است، شناخته می شود. بر اساس روایات وی هنگام تولد تا سه روز از نوشیدن شیر مادر خودداری نموده است تا اینکه مادرش در خواب می بیند که فرزندش به او چنین میگوید: “به یگانگی تکتانگری ایمان بیاور تا شیرت را بنوشم!”، و چنین شد که در سن یک سالگی شروع به راه رفتن و سخن گفتن نمود و نام خویش را “اوغوز” نامید. وی در جوانی یکتاپرستی امین بوده است.
بنا به روایاتی که مکتوب مانده است، بعدها وی همه اهل تورک تباران را به یکتاپرستی دعوت می کند و در این راه هشتاد سال با سایر تورکان مبارزه می کند و در این روند در بین تمامی تورک ها یکتاپرستی را رواج می دهد. وی پایه های حکومت خود را بر اساس اصول “تکتانگری /یکه تنگری/” بنیان می گذارد./دوره شکل گیری دولت “تورک ایمانی یا تورکمانی”/
این بخش از تبارنامه از اوغوزخان شروع می شود:
چنانچه تورکمن ها و تورک های جهان مبداء نسبی خود را از اوغوزخان فرزند قره خان بر می گیرند. در این بخش فرزندان اوغوزخان را در مستطیل های سبز رنگ نشان داده شده است. در این حالت اوغوزخان دارای شش فرزند به نام های “آی خان”، “گؤنگ خان”، “دنگیز خان”، “داغ خان /یرخان/”، “گوٚن خان” و “یئلدئزخان” می باشد. بعد از اوغوزخان نیای تورکمن های امروزی به “داغ خان /یر خان/” می رسد. در نمودار ارائه شده تقسیمات شش فرزند اوغوز درج نشده است به شرحی که فرزندان اوغوز به دو گروه “اوٚچ اوقلار” و “بوزاوقلار” تقسیم می شود. اوٚچ اوقلار شامل؛ “دنگیزخان”، “داغ خان” و “گؤک خان”، بوزاوقلار شامل “یئلدئز خان”، “آی خان”، و “گوٚن خان” که “داغ خان” از گروه اوٚچ اوقلار می باشد. داغ خان دارای چهار فرزند به نام های “اوٚرکوٚت”، “سالور /سالئر/”، “بورقوت”[2] و “ایمر” است. به شرحی که فرزندان “ایمر” و “سالور” در آن مشخص شده است. ایمر دارای چهار فرزند به نام های “آق بوستوم”، قارا بوستوک”، “کؤفک” و “ارمنی” است. ولیکن از “سالورخان” تا یازدهمین آن “سالورغازان” و از سالور غازان تا “یموت” دارای ۱۳ نسل یا فرزند که سیزدهمین آن “یموت” می باشد. بعد از یموت اوتلی تمر و قوتلی تمر تا نهمین فرزند یا نسل آن “آتابای” و از آتابای به بعد ۴ نسل که چهارمین آن “تانه قربان” که به ۱۳ شاخه منقسم می شوند. ستون فقرات داغ خان از سالورخان تا به آخر که دارای ۳۷ عنوان است، تداوم دارد. این عناوین به قرار زیر است:
رسم توضيحي 4. از اوغوزخان تا تانه قربان ستون فقرات این شجره نامه را تشکیل می دهد. |
***
در تصویر زیر انشعاب “سالئرغازان” نشان داده شده است!
اشکال سمت چپ این بخش از شجره نامه ستون فقرات آن را تشکیل می دهد که طوایف تورکمنان امروزی را نیز شامل می شود. چنانچه معلوم است یموت دارای دو شعبه مهم “اوتلی تمور” و “غوتلی تمور” و یک شاخه “اوشاق” که نسل آن درج نگردیده است، به عبارات دیگر، یموت دارای سه فرزند به نام های “اوتلی تمور”، “اوشاق” و “غوتلی تمور” است، ماهیت می یابد. در حال حاضر اوتلی تمور ها و اوشاق ها عمدتاً در نواحی توٚرکمنستان شمالی – “داش اوغوز”، “خیوه” و در بخش هایی از جنوب روسیه و قزاقستان و ازبکستان سکونت دارند. غوتلی تمور ها نیز در نواحی توٚرکمنستان غربی – جنوبی که ولایات بالکان و تورکمنصحرا را شامل می شود، حضور دارند.
“تمور”، “ارمه یا ارغه”، “ارغیل”، “ایرماق”، “بکاشچی”، “توقه خان”، “کوٚمیش خان”، “تمور تؤره”، “قاراخان”، “طالاپ /طالب/”، “سالورغازان /سالئزغازان دارای سه فرزند است که آن ها با عناوین یالاواچ، کچی آقا و قارامان منشعب می شوند./”، “اورت گؤزلی اورس”، “حیدرغازی”، “سلیمان قاضی”، “آنیال غازی”، “طلال غازی”، “پورنوچی غازی”، “بیسام قاضی”، “قراچ بیگ”، “قاراقاضی /از قاراقاضی سه شاخه از قبیل قوماچیق، قارامان و قوارچیق منشعب می شود؛/”، “اوگورجیک اولغ بیگ”، “بردی /یک شعبه با نام “قول حاجی” منشعب میشود.” و “قولمی /از قولمی نیز یک شاخه با عنوان “قولفاق” منشعب می شود./” که بعد از آن “یموت” ظاهر می شود.
به این ترتیب سلسله تداوم شجره را از “قوتلی تمور” فرزند بزرگ یموت پی می گیریم.
در قرون XII-XIII/م. بعد از حمله مغول ها، آن بخش از یموت ها از شعب قوتلی تمور که در نواحی شمال بالکان همچون “اوزبوی”، “اوٚستی یورت”، “ائسسی گؤل” و “موٚنگ غئشلاق” که در مسیر دریای جیحون /رودخانه بزرگ جیحون در نواحی خوارزم به دو شاخه کوچک به دریاچه اورال و شاخه بزرگ آن به دریای خزر سرازیر می شده است!/ سکونت داشتند. قابل ذکر است که طوایف تکه، ارساری و یموت در آن دوره از تاریخ اتحاد سازمانیافته ای داشتند و بارها در مقابل همسایه شمالی خود قالمقها مقاومت و حمله آن ها را پس می زدند. ولیکن لشکریان مغول با حمله به آنجا در برخوردی در صحرای بزرگ قاراقوم شکست سختی از تورکمن ها می خورند و مغول ها، با موانعی که در صحرای قاراقوم مواجهه شده بودند، هیچوقتِ دیگر توانایی حمله به آنجا را نداشته اند. به همین جهت مغول ها در جهت ایجاد قحطی در آن نواحی بر آمدند، آنها در یک منطقه سوق الجیشی دهانه رودخانه جیحون که این رود بزرگ در همانجا که به دو شاخه ریز و درشت تقسیم می شدند، مسیر بزرگ آن را به سوی دریای خزر که در فصول زمستان بعلّت یخ زدن یخچالهای کوه های هیمالیا کم آب یا بی آب می ماند، مسدود و رود را به جانب مسیر کوچک آن که به طرف دریاچه اورال سرازیر می شده است هدایت می کنند. در نتیجه تغییر مسیر دریای جیحون به دریای خزر باعث خشکی زمین های زراعی اهالی اوزبوی، اوستی یورت و مانگغئشلاق می گردد، در پی آن قحطی شدیدی این نواحی را فرا می گیرد. اما، از سوی دیگر بعلت کثرت آب جاری در مسیر کوچک رود، خیلی از نواحی که در آن شهرهای کوچک و بزرگ همچون “آق قورغون” یا “آق تربت”، “قونگرات”، “تورکیستان گوٚرگنچ” و …، واقع شده بود، سیل فرا می گیرد، بطوری که بعضی از قبورهای اولاد و اولیاء های مشهوری مثل حکیم آتا باقئرغانی که در آنجا واقع شده بود و تا بستر سازی مناسب رود جیحون، مدت ها زیر آب باقی مانده است. بنا به روایتی که در کتاب “رساله حکیم آتا” درج شده است، آنجا مدت 40 سال زیر آب بوده است. همچنین بارتولد نیز در در یکی از کارهای علمی خود؛ در مورد شهری که؛ “… به نام “گوٚرگنچ” در توٚرکیستان به زیر آب فرو رفته”، اطلاعاتی داده است. [3] اما نواحی مسیر بزرگ رود که شامل شمال بالکان می شد رو به خشکسالی می رود.[1] (بعدها در قرون XVII-XVIII میلادی، یکی از خوانین تۆرکمن بنام خوجه نفس بای از طریق مذاکره دیپلماتیک با امپراتور روسیّه، با پیوتر I سعی در جاری سازی دوباره این رود بزرگ بسوی آن نواحی داشت. ). اهالی آن نیز /یموت ها، تکه ها و ارساری ها/ مجبور به کوچ به نواحی جنوب و جنوب شرقی می شوند. چنانچه تکه ها به نواحی جنوب شرقی تا سرخس پیش می روند. یموت ها نیز بسوی جنوب غرب که مسیر خویشان قبلی آنها می باشد و شامل بالکان، اترک و گرگان (توٚرکمنصحرای امروزی) می شده است، پیشروی می کنند که در تاریخ از آن باصطلاح “گؤچ – هأ – گؤٚچلیک” نام می برند. چنانکه بعدها در قرون XVII-XVIII میلادی، یکی از خوانین تۆرکمن به نام خوجه نفس بای، طی یک روابط دیپلماتیک با امپراتوری روسیّه تزاری، که اولّین روابط سیاسی تورکمن ها با آن کشور است، جاری سازی دوباره آن را از مسیر قبلی خواسته شده بود. [1] . بعدها در قرون XVII-XVIII میلادی، یکی از خوانین تۆرکمن بنام خوجه نفس بای از طریق مذاکره با امپراتور روسیّه، با پیوتر I سعی در جاری سازی دوباره این رود بزرگ بسوی آن نواحی داشت.
. …
مسیر را از شعبه قوتلی تمر پی می گیریم؛ وی دارای سه فرزند به نام های “ویس”، “قاراچوقا” و “سردار” می باشد که غیر از قاراچوقا از طایفه ویس، تیره قوجق منشعب می گردد ولیکن، سردار دارای سه فرزند به نام های دولت، باشلی قارا و شرپ /شرف/ می باشد. از باشلی قارا، تیره دوٚیه جی /دوجی/ منشعب می گردد. از شرپ نیز دو فرزند آن به دو تیره به نام های “غارراوی /قره وی/” و “بأهلکه /بهلکه/” منشعب می گردد.
در مورد طوایف جعفربای در کتاب گرگان نامه چنین آمده است: “تراکمه قراچوقا که در نزدیکی دریای خزر زندگی می کنند، به دو قسمت تقسیم می شوند: یک قسمت آن شریف جعفربای می باشد که به قدر هشت هزار خانواده در ساحل دریای خزر سکونت دارند و قسمت دیگر که موسوم به آق آتابای یا چونی است به قدر هفت هزار خانواده است.”[4]
.. و اما بنا به نقل این نمودار از “دولت” سه تیره به نام های “باغه”، “یلقای” و “جاپاربای /جعفربای/” منشعب می گردد. با صرف نظر از زیر مجموعه آن “باغه”، “یلقای” به 10 تیره تقسیم می شود که اولین آن “اونق” به مفهوم “اوُن اوق /ده تا نیزه یا تیر/” با صرفنظر از حرف “ا” در کلمه “اوق”، اونوق یا اونق” تحریر شده است. “اون اوق” ها از طوایف قدیمی یموت ها می باشند که هویت آنها در قالب انشعابات تیره ای محفوظ مانده است.
… و طایفه “جعفربای” که به چهار تیره منقسم و ذیلاً بدان می پردازیم:
همچنین در گرگان نامه از قول مسیح ذبیحی در مورد مکان های زیست یموت های ایران چنین نقل شده است: “محل سکونت یموت های ایران از شمال به اترک، از مغرب به دریای خزر از جنوب به دهات اتک استرآباد یعنی بلوکات سدن رستاق، استراباد رستاق، کتول، فندرسک و سنگر، جنگل های آن نواحی به عنوان علامت مرزی می باشد، محدود شده است که دشت پهناور ماوراء آن تحت تسلط ترکمن ها است.
نام ایل یموت ماخوذ از اسم یموت پسر اغوزجک است. یموت صاحب دو پسر به نام های «اوتلی تمور» و «قوتلی تمور» می باشد. اوتلی تمور جد عشایر یموت خیوه و قوتلی تمور جد مردم یموت شمال مرز ایران که بخش بزرگ آن ساکن در ترکمنصحرای ایران هستند.”[5]
در این نمودار تصویری، شعب خود را از جعفربای پی می گیریم. چنانچه وی به چهار تیره “نورعالی”[6]، “هؤوزآلی /عوض علی/”، “شیرعلی”، و “یارعلی” تفکیک می شوند. از این تعداد نورعلی دارای چهار طایفه “کؤتیک”، “پانگ”، “محمدنور”، و “آنادؤولت” که هرکدام آن ها دارای تقسیمات زیر مجموعه ای است، منشعب می گردد. ولیکن هؤوزعالی و شیرعالی گویا نسلی از آن ها باقی نمانده است. حال شاخه “یارعالی” را به یاری نمودار پی می گیریم:
چنانچه در نمودار نشان داده شده است؛ “یارعالی” دارای هفت شعبه با عناوین: “کل”، “چوٚککأن”، “ساقالی”، “قارا قول”، “آرئق” و “توماچ”، می باشد. از این تعداد در نمودار تقسیمات دو گروه نشان داده شده است:
طایفه “قزل” دارای سه فرزند با نام های “کلجه”، “تورم باش” و “خان گلدی” می باشد. از طایفه “توماچ” نیز دو گروه “اونق” و “ایری” منشعب می گردد. در نمودار با صرف نظر از زیرمجموغه تیره ایری، تیره “اونق” را در تداوم این پژوهش پی می گیریم که قبل از آن به مکان های این طوایف به استناد گرگان نامه می پردازیم:
طوایف قوتلی تمور در این مکان ها اسکان یافته اند. “خوجه نفس، کومیش دپه، بخش حسنقلی، چله کن، چکیشلر، اترک، … است.”[7]
البته در اینجا از سایر سکونتگاه های یموت ها سخنی به میان نیامده است. که ما آن را به این مبحث اضافه می کنیم. سنگرتپه، در نزدیکی گذرگاه اترک، تازه آباد، در شمال کومیش دپه که دارای 9-10 خانوار که عمدتاً به ماهیگری اشتغال دارند. آلتین توقماق، قالاجئق، کله پست، که در 6 کبلومتری شرق دریای خزر واقع شده است. همچنین امچالی، قارقی، و روستاهای اطراف آن، چات واقع در شرق چکشلر، گنبدکاووس و روستا های اطراف آن، بایرام اولوم، اینچه بورون، …
پیوند دو نمودار از شجره تبارنامه: در پیوند نمودار قبلی از تیره “اونق توماچ”، به استناد تحقیقات ب. شهنازی، مجموعه های نموداری سری دوم را ارائه و در نهایت رسیدن به آخرین خانواده آن می پردازیم.
چنانچه در رسوم گذشته توٚرکمن ها رایج بوده است، در این مرحله در بین طوایف به تغییراتی که در پی مناقشات گروهی یا انفرادی اتفاق می افتاد، بر می خوریم. به عبارت دیگر، پناه آوری گروهی از ترکمن های یک طایفه به طایفه دیگر،[8] که در اصطلاح توٚرکمنی از آن به عنوان “بوسغونماق یا بوسغون” یاد می شود. این حرکت جهت حفظ خود و خانواده اش انجام می گرفت. در واقع به “قونگشی /همسایه/” طایفه دیگری که به آنجا پناهنده شده است، در می آمدند. در این حالت حتی نامگذاری طایفه ایی خود را نیز تغییر و به نام فامیلی طایفه “قونگشی” در می آمدند /گویا این امر از جمله ضروریات بوده است/. در نمودار زیر به چند گروه “قونگشی” برخورد می کنیم که به آن قسمت از این پدیده نیز اشاره ای خواهیم داشت.
این مبحث را به استناد منابع پژوهشی اخیر به تشریح حوادثی که در اوایل قرن بیستم در بین این گروه از طوایف در نمودار، اتفاق افتاده است، می پردازیم.
یکی از پژوهشگران توٚرکمنصحرا جناب دکتر ابراهیم کلته در پژوهش های خود در کتاب “مقدمه ای بر شناخت ایلات و عشایر ترکمن” در مبحث “خویشاوندی خونی /قان دوٚشر/” به این بخش از آداب و رسوم ترکمن ها به خوبی اشاره نموده است. وی چنین روایت می کند: … “از اختلافاتی که ممکن است در طایفه پیش بیاید، قتل نفس است، که در اینجا مساله ای به نام «قان دوٚشر» مطرح می شود. قان دوٚشر یا خویشاوند خونی با نظم خاصی تدوین یافته است و به موجب آن تمام کسانی که تا هفت جد دارای نسب پدری مشترک باشند، قان دوشر محسوب می شوند. برای توجیه بهتر مطلب می توان هفت دایره هم مرکز را در نظر گرفت که در آن اولین دایره خود فرد و برادرانش را در بر می گیرد. دایره دوم شامل پدر، عموها و عمو زادگان می شود و دایره سوم پدربزرگ و برادرانش و برادرزاده هایش را شامل می شود. این سیکل تا دایره هفتم ادامه می یابد و تمام کسانیکه در انحصار این مجموعه قرار می گیرند، نسبت به همدیگر “قان دوشر” محسوب می شوند.”[9]
بهر ترتیب در نمودار زیر، سرشاخه طوایف “توماچ” است که به دو شعبه “اونق” و “ایری”[10] تقسیم می شود. این قسمت از شجره نامه مهم ترین بخشی است که به سرنوشت خیلی از افراد این تیره ها منجر می شود. آن هم به دلیل تغییر حکومت و سوء استفاده حکومت جدید رضاخان از آداب و رسوم “قونگشی گری” و تبدیل آن به ابزاری برای سرکوب ترکمن ها که در این امر سیاستگذاری های خود را از جانب کارکشته ترین سیاستمداران انگلیسی همچون وکیل الدوله های مقصودلو در تهران و گرگان، اعمال نفوذ می شده است، پیش می بردند.
در اوایل قرن بیستم یعنی در اواخر دوره حکومت قاجاریان در بین طوایف ترکمن در طی حوادثی که در میان طوایف آتابای رخ می دهد، در میان گروهی از خانواده “یلمه” به همین دلیل یاد شده، ناسازگاری بوجود می آید. هم زمان با آن در بین تیره های “سالاق” و “وکیلی یلقائیها” نیز اتفاق مشابه ای می افتد. همچنین تیره سوم که “أرساری ها و چاودئرها” می باشد، به دلیل مخاصماتی که بین این طوایف و خوانین خیوه بوجود می آید، مجبور به کوچ به میان جعفربای های غربی که عمدتاً شامل دو طایفه برادر توماچ های یارآلی و کرهای نورآلی هستند، می شوند. آن ها مجبور به ترک اوبه های خود و در پناه آوری، منطقه جعفربای را انتخاب می کنند. چنانچه در نمودار نشان داده شده است بعضی از آن ها به ترکیب “توماچ” ها یعنی به اولین تیره از 17 قسم آن که تیره های “اونق توماچ” با عنوان “آلاق /علاق/” ها است، در می آیند. ایلات “ارساری و چاودئر” که از خیوه می آمدند نیز با عناوین “نیازی” یا “… کر” در ترکیب تیره های “توماچ /حاجی مرادلی/” و “کر”، … در می آمیزند.
در دوره رضاخان که به کمک انگلیسی ها زمام قدرت را از دست “قاجاریان” در آورده بودند، آن مصادف با بحران های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بوده است. با کودتای رضاخان میرپنج که زمانی سربازی از اهالی سوادکوه در دربار قاجاریان بود، جهت تثبیت حاکمیّت خود بر مسند قدرت یک سری رفرم های دیکته شده از جانب دول سرمایه داری غرب بویژه بریتانیای بزرگ که صنعت آنها می بایست در بازارهای ایران به فروش برسد، به مورد اجرا گذاشته شده بود. از جمله معروف ترین آنها مالیات های قند و شکر و سایر اخاذی ها که به بهانه تأسیس راه آهن دولتی بر مردم ایران تحمیل شده بود که بیشترین فشار آن بر گردن توٚرکمن ها بود چنانچه همگام با آن در تورکمن صحرا به غصب و مصادره زمین های حاصلخیز تورکمن های تورکمن صحرا می پردازد و به این بهانه مردم را بر روی زمین های خودشان به “بیگاری” می کشانند. ]در این رابطه اسناد زیادی در تحقیقات پژوهشی دکتر منصور گرگانی وجود دارد که حوادث آن ایام را بصورت کرنولوژیکی بیان می دارد. می توانید به آن مراجعه کنید![ در راستای اجرای این طرح مباشرینی را از میان خود مردم که تمایل به اطاعت سربسته از رژیم جدید را داشتند، انتخاب می کردند. به دلیل بحران های سیاسی – اجتماعی در بین ترکمن ها که همراه با جنبش های آزادیبخش اجتماعی بوده است، شرایطی ایجاد شده بود که هیچ یک از ترکمن ها حاضر به قبول حاکمیت رضاخان نبودند (همچون اوایل قیام 1357 که ترکمن ها یکدست متحد هم بودند و از قبول حاکمیت جمهوری اسلامی خودداری و رای “نه” به حکومت اسلامی دادند.) مگر در بین این خانواده های وصل شده به طایفه توماچ ها که تعصب و مسئولیتی در قبال دشمنی با طوایف مذکور نداشتند و آن را پایگاه طایفه ایی خود محسوب نمی کردند، … این قشر از اهالی که تعدادشان هم اندک بود، مستعد اطاعت سربسته از رضاخان بودند، به عنوان آمرین رضاخانی انتخاب می شدند تا از جانب آنها مردم را تحت فشار قرار داده و موجب تفرقه در بین طایفه – تیره های متّحد تورکمن بشوند. بعدها رضاشاه و پسرش آمرین و نیروهای خود را در سازمان امنیت و ژاندرمری و غیره از میان همین جمعیت های مهاجر غیر بومی که از اطراف به سکونتگاه های این طوایف به آنجا پناهنده شده بودند، در اولویت انتخاب قرار داده بودند. از جمله معروفترین آنها طواق بردی قارا /مباشری که دهقانان را در هنگام بیگاری جلوی زن و بچه هایشان به زیر شلاق می گرفت!/، قارا یولما، مأمدینیاز، نوری امنیأ، چاقجامیر و … بودند. از سوی دیگر از طریق ایجاد اختلاف در بین این طوایف چند دستگی در بین آنها را فراهم و از این طریق زمینه غصب زمین های حاصلخیز کشاورزی ترکمن ها و استثمار بی چون و چرای آن ها را در دستور برنامه های ظالمانه استثماری خود قرار داده بوند. در واقع همان سیاست معروف رضاخانی “تفرقه بیانداز و حکومت کن!” را که به عنوان مشی فرونشاندن جنبش ضد استثماری و دهقانی ملتمان خلق تورکمن، از سوی فراماسونری های انگلیسی به رضاشاه دیکته شده بود، پیش می بردند که این جمله از آن به بعد به عنوان نقل قول در بین مردم رواج پیدا می کند. چنانچه در بین اهالی خوجه نفس معروف است، در میان این آمرین که در آن دوره “مباشر” نیز نامیده می شد، شخصی بنام “طوق بردی قارا” که دارای پیشینه ای آتابایی داشت و بر اساس همان مخاصمات مذکور از پناه آوران و وصل شدگان به تیره های “توماچ” ها بود؛ نیز محسوب می شد، وی خشونت بیش از حدی را برای دهقانان فقیر اعمال می کرده است که در فصول آینده به روایتی که در این باره در بین مردم رواج دارد، خواهیم پرداخت. سیاستگذاران رضاخانی با ایجاد قتل و غارت و بجان هم انداحتن این تیره ها از طریق همین افراد حکومت خود را در منطقه پیش می بردند و این عده در واقع آمرین رضاخانی بودند. بازماندگان آن ها تا دوره محمدرضا پهلوی نیز در آن اکناف حضور داشته و عامل فجایع بسیاری در بین طایفه – تیره های منطقه خوجه نفس و اطراف آن گردیده بودند. یکی از نمونه های آن، زمانی که از جانب محمدرضا پهلوی اصلاحات ارضی بوجود آمده بود، وی تعدادی از اسناد زمین را به کدخداهای محل می سپارد که کدخدای روستای ما از دادن آن سندها به صاحبان اصلی خودداری می کند تا از طریق به وثیقه گذاشتن آن در نزد بانک ها برای خود وام های دولتی بگیرند. ولیکن کدخدای روستای ما از ترس انقلاب در سال 1357/ش. اسناد زمین های متعلق به ما و شماری از دهقانان را بعد از ایام قیام در دوره سقوط پهلوی به صاحبان زمین مسترد گردانیده بود.
طبق نمودار به شعبات طایفه “توماچ” می پردازیم. چنانکه توماچ ها که یکی از 6 فرزند “یارعلی” می باشد، به دو تیره بزرگ “اونق” و “ایری” تقسیم می شوند. شعبات ایری توماچ ها دارای 7 تیره با عناوین: “چونگ”، “مرادبردی لی”، “شابردی لی”، “دؤولت بردی لی”، “ایش مأدلی”، “قاراسؤیوٚنلی /قره حسین لی/” و “اکرم” می باشد، منشعب می گردد. این تعداد تیره ها در نمودار تنظیم شده از جانب نازمحمد بهلکه به استناد شجره نامه عبدالجبار آخوند نیک نهاد، 6 تا نشان داده شده است.
شعبات اونق توماچ ها دارای 17 تیره با عناوین: “آلاق“، “رضاقلی“، “حاجی مرادلی“، “قانغئرما”، “قوشلی”، “قول”، “قاراچأکمنلی”، “بوأس”، “کؤرک”، “بأش بؤریک”، “پشته لی”، “کل”، “سالئم برمز”، “دروایس حاجی”، “مله”، “نوری حاجی”، و “تأجی حاجی” می باشند، منشعب می گردد.
در اینجا دوباره به گرگان نامه مراجعه می کنیم. در آن چنین آمده است: “متمول ترین ومتمدن ترین طوایف ترکمن “جعفربای ها” هستند که هیچکدام از طوایف دیگر ترکمن به پای آن ها نمی رسند. تعداد جمعیت های آن ها تقریباً هفت هزار خانوار است (ایشان در بالا هشت هزار رقم زده بود!)، که یک سوم صحرانشیناند و بقیه اقامتگاه های دائمی دارند. جعفربای ها از جمله کشتیبان، ماهیگیر و تجار هستند. معیشت آن ها از همه مرفه تر است. بعد از آنها به ترتیب تیره های آتابای، داز، دویه جی و یلقای قرار دارند. فقیرتر از همه چارواهای بیابانی و سرکش هستند که شامل تیره های قان یوقماز و ایگدر میباشند، که فقط معاش روزانه را در چادرهای خود موجود دارند./ قضاوت های نادرست و ناعادلانه نویسندگان فارس محور در مورد طایفه – تیره های تورکمن را نباید “درست یا حقیقت” تلقی نمود. راجع به این دسته از نویسندگان ایران در چکیده پایان نامه ام ایده خود را داده بودم که در پا ورقی این سطر می گنجانم:[11]/.
تیره های یموت از محدوده های غرب به شرق به ترتیب ذیل اسکان دارند. جعفربای، آتابای، یلقی، داز، دوجی، بکه، بهلکه، بدراق، ایمیر، کؤچک، سلاخ (سلاق)، قجق، قان یوخمز و ایگدیر.”[12]
همچنین در پژوهش یاد شده از جانب آقای کلته؛ در مورد “قتل نفس” نیز در بین تورکمن ها چنین نقل شده است:
“در یک قتل نفس، قان دوشرهای مقتول می توانند یک نفر از قان دوشر های قاتل را به عنوان مقابله به مثل بکشند. در چنین حالتی، قان دوشرهای قاتل به جای دیگری کوچ می کنند ولی از آنجا که قان دوشرهای مقتول در بدر به دنبال قاتل و قان دوشرهای او هستند و عدم توانایی در گرفتن انتقام را کسر شأن و توهینی برای خود می دانند، بالاخره یکی از آنان را به قتل می رسانند.
معمولا در این موقع غائله خاتمه می یابد. ولی ممکن است قان دوشرهای قاتل به خونخواهی شخصی که به جای مقتول کشته شده (خواه خود قاتل و خواه دیگری) فرد دیگری از طرف مقابل را بکشند (اگر چه عرفاً این خونخواهی صحیح نیست). که در این صورت مساله ادامه پیدا می کند. حتی در بعضی موارد این سیکل ۴ تا ۵ بار نیز تکرار می شود و بالاخره «یاش اولی ها /بزرگان/» و طوایف مقدس پا درمیانی کرده و قاتل آخرین مقتول را با طنابی ـ که دور گردنش بسته اند ـ جلوی در خانه مقتول می بندند. سپس به خانواده مقتول می گویند که شکار شما را آورده ایم و شما می توانید ـ و حقتان است ـ که او را بکشید ولی به خاطر رضای خدا و آسایش دنیا و آخرت خودتان می خواهیم که از خون او بگذرید و او را ببخشید. غالبا در چنین مواقعی خانواده مقتول رضایت می دهند و مسئله «قان دوشر» در بین آنها خاتمه می یابد.”[13]
همانطور که در بالا ذکرش رفت، مشابه چنین حادثه ای در بین ترکمن های اونق توماچ نیز در پذیرش چنین اقوام رخ داده است. از جمله پناه آوری تیره ای از یلمه ها، سلاق ها، ارساری ها و چاودئرها می باشد. این رویدادها به این شکل رخ می دهد:
“گروهی که از تیره یلمه که آتابای محسوب می شود، به دلیل ناسازگاری و حادثه قتل نفس از میان تیره خود به میان جعفربای پناه برده بودند، آن ها در ترکیب “آلاق /علاق/” که اولین شاخه تیره اونق توماچ ها می باشد، وصل /در واقع قونگشی/ می شوند و نام فامیلی خود را “آلاقی با معرب کردن آن در ثبت احوال رضاشاهی “علاقی” انتخاب می شود. “سلاق ها” نیز که حادثه مشابه ای در بین ایل خود رخ داده بود، در میان جعفربای ها نام فامیلی خود را “توماچ” انتخاب می کنند تا در پناه این طایفه امنیت یابند. /بعدها این دو گروه به آمرین حکومت پهلوی ها در می آیند و بر علیه سایر تیره های “توماچ” توطئه هایی می چینند که در فصول آینده بدان خواهیم پرداخت!/. در دوره رضاخان “علاق” – “سلاق” های مجرم که نام فامیلی خود را “توماچ” یا “علاقی” ذکر کرده بودند، در جهت سرکوب جنبش های دهقانی در تورکمنصحرا به آمرین طراز اوّل دولت جدید رضاخانی تبدیل می شوند و موجب فلاکت و فجایع بسیاری در بین این اهالی می شوند. چون آن ها در قبال طایفه ای که به آن متصل شده بودند، هیچگونه وابستگی نسبی اخلاقی نداشتند. این عوارض اجتماعی باعث شده بود که بر ضد پناه دادگان خود بشورانند. بعدها همین امر باعث مخدوش شدن “آلاق” توماچ های واقعی در بین تیره های خویشاوند می شوند و آن ها فدای مخاصمات ایجاد شده از جانب علاق – سالاق های دروغین در بین طایفه اونق توماچ ها می گردد. از جمله نزدیکترین آن ها الله قلی، رجپقلی و جوماقلی می باشد که مناسبات آن ها با توماچ های اصلی در مقایسه با رفتارهای آلاق های دروغین بسیار تفاوت داشت.! بوجود آمدن نقل قول هایی مثل: “مللک چأ یر برسنگ، یر ایه سینی، یردن چئقارار“، در مصداق چنین شرایطی بوجود آمده است.
در یکی از مخاصمات غصب زمین های حاصلخیر اهالی از جانب حکومت رضاشاهی، قتل های طراحی شده ای را در بین این اهالی بوجود می آوردند که در نتیجه آن؛ “یکی از آمرین حکومت توسط آمر دیگر ی کشته می شد و آن قتل را به گردن یکی دیگر از اهالی که بی گناه و مورد غضب حکومت است، انداخته می شده است!” در این حوادث گروهی از مردم دشمنی خونینی را در بین خود احساس می کنند و آن اتحاد سابق که در دوره جنبش دهقانی و آزادیخواهی مردم بوجود آمده بود از هم گسسته می گردد. بنا به قول کتاب “مقدمهای بر شناخت ایلات و عشایر ترکمن”، در چنین حالتی، “خانواده هایی را که به این صورت در بین آنها خون ریخته می شود “قانلی” می گویند. قانلی ها نمی توانند در مجاورت هم زندگی کنند و معمولا بستگان قاتل مجبورند در سرزمین های قبایل بی طرفی که نسبتاً از خانواده مقتول دور ترند، به صورت “قونگشی /همسایه/” زندگی کنند. قونگشی ها که آنها را می توان همسایه یا غیرخودی نیز نامید، در اوبه ی (روستا) جدید از تمامی مزایا و حقوق موجود در اوبه استفاده می کنند ولی در هنگام درگیری و کشمکش ها قوانین اوبا شامل آنها نمی شده است. …”[14] حکومت رضاشاهی درست با بکارگیری همین روابط در بین ترکمن ها، آن را جهت از هم گسستن اتحاد بین آنها و سرکوب این مردم استفاده می کرده است!
در نمودار فوق دومین تیره اونق توماچ ها از شخص “رضاقلی” آغاز می شود که هفتمین نیای اینجانب نویسنده این سطور می باشد. از نیای بزرگوارم “رضاقلی اونق توماچ” به این سوی “بردی آقا /نسل های بعدی آن امروزه به اسم فامیل (آهنگری) شناخته می شوند!/” می باشد که فرزند وی “ملا خان ولی – I” بوده و از وی دو فرزند “مختوم – I” و “سیدقلی” منشعب می شوند. این بخش از شجره نامه علاوه بر تحقیقات اینجانب، از سوی پسر عمویم ب.ش. بسیار دقیق تنظیم شده است.
از “مختوم – I” که به “ملا مختوم کاتیب” معروف بوده است، چهار فرزند به نام های “قوربان قلی حاجی – I“، “خدربای”، “الیاس” و “گوٚیچ” به شرحی که از خدربای – I، نسلی ثبت نشده و الیاس دارای سه فرزند “کریم”، “غفور” و “خدر – II” می باشد. از “گوٚیچ قاقا” دو فرزند به نام های “صاپارقلئچ” و “خان ولی – II” ظاهر می شوند.
فوقاً آخرین نمودار را به این بخش از شجره نامه که آخرین نسل از شاخه نسبنامه می باشد، مربوط به خانواده و خویشاوندان ما /نویسنده این مقاله/ می شود، پرداخته شد. …
منابغ: ———-
[3] . بارتولد و. و.، “آبیاری در ترکـستان”، ترجمه کریم کشاورز، انتشارات مؤسـسه مطـالعات و تحقیقات اجتماعی، آذرماه سال ۱۳۵۰ش. ، ص. ۱۱۷
[4]. ذبیحی، مسیح، “گرگان نامه”، به کوشش ایرج افشار، ناشر: بابک، چاپ اول، سال 1363، تهران، صص. 294
[5]. ذبیحی، … /همانجا/
[6] . در اصل نور آلی یعنی “آل نور” باید باشد که اینگونه از مشتقات تسمیه تحت تأثیر مذهب تشیع منتسب به اولاد پیامبر که حضرت علی را فرزند خدا می دانند، تحریف و تغییر داده شده است.
[7]. ذبیحی، مسیح، “گرگان نامه”، به کوشش ایرج افشار، ناشر: بابک، چاپ اول، سال 1363، تهران، صص. 294
[8]. این رسم دارای پیشینه تاریخی است که در بین تمام طوایف توٚرکمن اتفاق می افتاده است که آن می تواند بدلیل مخاصمات دولتی، طایفه ای یا انفرادی باشد.
[9] . کلته، ابراهیم، “مقدمهای بر شناخت ایلات و عشایر ترکمن”، ناشر: حاجی طلایی، مکان نشر: تهران، سال ۱۳۷۶، صص. 64
[10]. برخلاف تیره “اونق یلقی” که برآمده از “اون+اوق /10 تیر/” می باشد، وجه تسمیه “اونق توماچ” به دلیل کثرت تعداد جمعیت “اونق” یعنی ریز، پرتعداد و پراکنده، بیش از شمارش و در مقابل آن “ایری” یعنی درشت، قابل شمارش، کم تعداد، وجه تسمیه خود را بازیافته است.
[11]. ترجمه به فارسی: “… برای مثال، در بین یکی از منابع فارسی که در باره موضوع ترکمنان ایران با عنوان “جغرافیا و جغرافیای تاریخی دشت گرگان”، از اسدالله معینی می باشد را در نظر بگیریم، جهت کسب اطلاعات باید از ایده های وی در برخورد با تاریخ ترکمنها صرف نظر کنیم تا بتوانیم از درون آن واقعیّت را پیدا کنیم. وگرنه وی در یکی از صفحات کتابش واقعیّت ها را قلب میکند. در یکی از سطورش در مورد: “…عده ای فئودالهای های تفنگدار از استان های مازندران و گیلان که بر علیه “قاراقچی های ترکمن /راهزنان/ اترک …” را به میان می آورد. البته از نظر ما آنها نه تنها “قاراقچی” نیستند، بلکه اهالی صادق ترکمنهای چاروادار و مالداری هستند که از جانب خوانین و فئودال های تفنگدار گیلان و مازندران، وقت به وقت با حملات یاغیگرانه خود به غارت و چپاول اهالی ترکمنهای اترک می پرداختند. تاریخ پرده از روی همه این غارتگری ها بر می دارد. ما پژوهشگران ترکمن باید در این آثار آنسوی حقیقت را باید در یابیم! اما محققین دوره پهلوی آنهایی را که در سرکوب ترکمن ها نقش داشته اند، به عنوان “قهرمان!!” جلوه می دهند! … منبع: [اونق، خانگلدی، “ایران توٚرکمنلری نینگ مدنیّتی نینگ تاریخی (XIX-XX ع.ع.)، نشر: “غارالاواچ”، عشق آباد – 1995ی.، ص. 10، آوتورفرات]”، …
[12] . ذبیحی، مسیح، “گرگان نامه”، … /همانجا/
[13]. کلته، ابراهیم، “مقدمهای بر شناخت ایلات و عشایر ترکمن”، ناشر: حاجی طلایی، مکان نشر: تهران، سال ۱۳۷۶، صص. 64
[14]. کلته، ابراهیم، … /همانجا/
از جمله معروفترین آنها طواق بردی قارا /مباشری که دهقانان را در هنگام بیگاری جلوی زن و بچه هایشان به زیر شلاق می گرفت!/، قارا یولما، مأمدینیاز، نوری امنیأ، چاقجامیر و … بودند. از سوی دیگر از طریق ایجاد اختلاف در بین این طوایف چند دستگی در بین آنها را فراهم و از این طریق زمینه غصب زمین های حاصلخیز کشاورزی ترکمن ها و استثمار بی چون و چرای آن ها را در دستور برنامه های ظالمانه استثماری خود قرار داده بوند. در واقع همان سیاست معروف رضاخانی “تفرقه بیانداز و حکومت کن!” را که به عنوان مشی فرونشاندن جنبش ضد استثماری و دهقانی ملتمان خلق تورکمن، از سوی فراماسونری های انگلیسی به رضاشاه دیکته شده بود، پیش می بردند که این جمله از آن به بعد به عنوان نقل قول در بین مردم رواج پیدا می کند. چنانچه در بین اهالی خوجه نفس معروف است، در میان این آمرین که در آن دوره “مباشر” نیز نامیده می شد، شخصی بنام “طوق بردی قارا” که دارای پیشینه ای آتابایی داشت و بر اساس همان مخاصمات مذکور از پناه آوران و وصل شدگان به تیره های “توماچ” ها بود؛ نیز محسوب می شد، وی خشونت بیش از حدی را برای دهقانان فقیر اعمال می کرده است که در فصول آینده به روایتی که در این باره در بین مردم رواج دارد، خواهیم پرداخت. سیاستگذاران رضاخانی با ایجاد قتل و غارت و بجان هم انداحتن این تیره ها از طریق همین افراد حکومت خود را در منطقه پیش می بردند و این عده در واقع آمرین رضاخانی بودند. بازماندگان آن ها تا دوره محمدرضا پهلوی نیز در آن اکناف حضور داشته و عامل فجایع بسیاری در بین طایفه – تیره های منطقه خوجه نفس و اطراف آن گردیده بودند. یکی از نمونه های آن، زمانی که از جانب محمدرضا پهلوی اصلاحات ارضی بوجود آمده بود، وی تعدادی از اسناد زمین را به کدخداهای محل می سپارد که کدخدای روستای ما از دادن آن سندها به صاحبان اصلی خودداری می کند تا از طریق به وثیقه گذاشتن آن در نزد بانک ها برای خود وام های دولتی بگیرند. ولیکن کدخدای روستای ما از ترس انقلاب در سال 1357/ش. اسناد زمین های متعلق به ما و شماری از دهقانان را بعد از ایام قیام در دوره سقوط پهلوی به صاحبان زمین مسترد گردانیده بود.